صبوري ميكنم، اما دلم درياي خون است /تغافل ميكنم ،در سينه ام دشت جنون است
خموشم ،ساكتم ،اي واژه ها تقصير كاريد / نميخواهم نميخواهم دگر در سينه ام طوفان بكاريد
چقدر اين روزها ،اينجا ،صداقت داغدار است / «چقدر اين روزها ،رسم تظاهر برقرار است»
چقدر اين روزها، اينجا سراب از آب دور است/ «جهالت هم عجب ،اين روزها ،غرق غرور است»
چه در آزارم از چندي و چوني و چرايي ؟! / چه در رنجم از اين رسم خراب بي وفايي؟!
سراپا در عطش ،لب تشنه يك جرعه آبم / «كسل از واژه ها ،در جستجوي درك نابم»
شهناز نيرومنش/ پاييز ٨٧ / دفتر دوم -شكوه