منجی به صیحه ی اول،
یاران آشنا را به خویش خواند
تا از کرامت خویش
در بکارت جانها یشان
دانه ی ادراک و عشق را
بارور کند
تا چه کسی بماند و چه کسی برود؟!
چه کسی او را ،باور کند…
منجی در جمع هزاران هزار
غریب بود،غریب
دلهای آدمیان
سرد و تیره و خاموش
پر از فریب
منجی واژه های پاک آب را
برگرفته از آسمان ادراک
بر خاک خشک و ترک خوردۀ عادتها
بر شن زار شقاوتها
بر بذرهای نا بارور ماندۀ ادراک
بر جان مردۀ بشر ناپاک
می پاشید
به مهر و صبوری
تا که شاید عشق و حیات را
در جان بشر…بارور کند
تا چه کسی برود و تزویر را
تا چه کسی بماند و تطهیر را
باور کند؟
مهر ماه ۱۳۸۷
کتاب منجی موعود