پنج سال گذشت
وحالا دیگر
تاریخ شروع اسارتت، مبداء گاهشمار روزهایم شده است.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ خورشیدی، روزی که خورشید زخم خورد.
آغاز سال های تاریکی «به مبداء گاهشمار من »
که سرانجام بنیان تاریکی را فرو خواهد ریخت،
و سرآغاز روزهای روشنایی خواهد شد.
و امروز ۲ روز از شروع سال ششم به تاریخ گاهشمارم میگذرد،
۵ سال و ۲ روز از تاریخ رفتن بی بازگشتت به اسارتگاه تاریک بانان مدعی …
و سرایش ۵ سال مرثیه های غربت و نجابت و مظلومیتت،
تاریخ نگاشت صادقانه ای است
ونوری از حقیقت که در دلهای جویندگان، راه خواهد یافت،
به اختیار و انتخاب.
ودیگر هیچ میلی به گفتن از تو ومظلومیتت نیست،
برای آنانی که قلبهایشان را مُهرزدند،
به اختیار و انتخاب؛
و این همان دفاع شرافتنمندانه از نجابت توست؛
و این نیز یک اختیار است و انتخاب
در برابر آنانی که زمانی با سکوت نا بهنگام،
و زمانی دیگر با هیاهوی دیرهنگام،
اینگونه ستم بر تو روا میدارند وخود را محروم میسازند
به بهایی یا به بهانه ای
به اختیار و انتخاب
و چه زودهنگام، درسها فراموش شد و رسمها برقرار ماند!
درسهایی که در آنها، جهل را اولین و بزرگترین ظلم بشر برخود نامیدی،
و غیر از آن هر آنچه را که از او سر میزند به ناحق،
ظلم دوم ومعلول آن ظلم نخست.
وسوگند به حقیقت، که حقیقت وجودت بر حق و حقیقت استوار شد،
و بر حق پایدار ماندی تا کدورت ظلم نخست را که همانا جهل و نادانستگیست،
از پیکر بیماربشریت بزدایی
به بهای گزاف زخم خوردن و قربانی شدن
به دست ظالمترین، ناآگاه ترین، قابل ترحم ترین و فریبکارترین،
از همین پیکر بیمار.
بهترینم
براستی که برای مردمانی که نخواهند از شعورشان استفاده کنند،
به اختیار و انتخاب
همواره کسانی پیدا خواهند شد که از بیشعوریشان سوء استفاده کنند
تا مقدس ترین باورهایشان را به تمسخر بگیرند؛
که اینهم یک اختیاراست و انتخاب
یا حق
۱۶ اردیبهشت خورشیدی
کالیفرنیا